۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

لطفا برایمان از تروریست ها آزادیخواه نتراشید.



لطفا برایمان از تروریست ها آزادیخواه نتراشید.

یکی از بازی های جنگ روانی گروه القاعده این است که در کشور های عربی و با استفاده از شبکه های اجتماعی، تروریست های زندانی خویش را آزادیخواه و فعال سیاسی جلوه می دهد تا بتواند بر پروسه ی آزادی آنها از زندان تاثیر گزار شود.

متاسفانه این روند را در خصوص مجرمین تروریسم در ایران هم می بینیم و با آن روبرو هستیم. برخی از افراد نا آگاه در صدد هستند تا از زندانی ها و مجرمینی که مرتکب اعمال تروریستی شده و به آن افتخار هم می کنند، فعال سیاسی بتراشند و به خورد ما بدهند.

بدیهی است که نگارنده با هر نوع نقض حقوق بشر و آزار زندانی ( حتا اگر قاتل و تروریست هم باشد) مخالفم اما این مطلب را جدا از بت سازی و وارونه جلوه دادن حقایق می دانم. هر کس در برابر اعمالی که انجام داده مسئول است.

از نویسندگان ارجمندی هم که در این رابطه ( بدون آگاهی کافی) دست به قلم می برند دعوت می کنم که مطالعه بیشتر بکنند.

جعفر اقدامی

آقای جعفر اقدامی یکی از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین (گروه رجوی) است که ابتدا از ایران به اشرف رفت و پس از طی آموزش های نظامی در آن پادگان بدنام، به داخل کشور فرستاده شد. در سال 1381 در تهران متعاقب اجرای یک حمله با خمپاره دستگیر شد. او پس از طی زندان (جهار سال) و درخواست عفو آزاد شد ولی متاسفانه مجددا در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفت و به دلیل حمل تجهیزات (نظامی و..) به نفع مجاهدین بازداشت و اینبار به ده سال زندان محکوم گردید

یادآور می شوم وی زمانی که در اشرف بود، با خانواده اش تماس گرفت و برادر کوچکتر خود را نیز به بهانه ی کار در ترکیه و اعزام به اروپا، با استفاده از قاچاقچی وابسته به مجاهدین به عراق برد. برادر وی پس از روبرو شدن با واقعیت های موجود در تشکیلات مجاهدین از این گروه جدا شد، به ایران بازگشت و اینک آزادانه مشغول زندگی خویش است.

جعفر اقدامی یک زندانی سیاسی نیست. او یک تروریست است که عملیات خمپاره زنی در تهران انجام داده. هرکس که ذره ای آگاهی نظامی داشته باشد می داند که کاربرد سلاح منحنی زنِ غیر دقیق نظیر خمپاره در شهر بزرگی مانند تهران چه میزان تلفات غیرنظامی می تواند ایجاد کند.

از دیگر سو باید پرسید که آیا یک مجرم عملیات تروریستی تا چه میزان برای جامعه خطرناک است. از یاد نبریم اینگونه مجرمین یا بلفطره دارای خصلت های ضد اجتماعی هستند و یا اینگونه خصلت ها را بروز می دهند.

جعفر اقدامی یکبار پس از اعلام ندامت و درخواست عفو آزاد شده است. او پس از آزادی باردیگر با سازمان مجاهدین تماس گرفته و برای مجاهدین دست به نقل و انتقال پول و امکانات (نظامی و ...) زده است. من گمان نمی کنم که او لیاقت حضور آزادانه در جامعه را داشته باشد. زیرا مجاهدین و سایر گروه های تروریستی از افرادی مانند او برای عملیات نظامی بمب گذاری و خمپاره زنی استفاده کرده و می کنند.

ایکاش فعالین سیاسی ما که در کشور های غربی مستقر هستند، نگاهی هم به قوانین ضد تروریسم و مجرمین اعمال تروریستی در کشور های محل سکونت خویش داشته باشند.

۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

از دردها و رنج های اعضای پیشین مجاهدین - صمد فخری، قربانی رجوی ها



در سایت پژواک ایران، آقای مسعود صیاحی مطالب مستند و بسیار جالبی را منتشر می کنند که بصورت خاطرات ایشان از اقامت در پادگان اشرف و رویکرد های گروه مجاهدین و رجوی ها نگاشته می شود که تا کنون 7 قسمت از آن منتشر شده است.

قسمت هفتم این مطلب شیوا و قوی به نقد و بررسی مناسبت مجاهدین و همچنین نحوه ی رسیدگی های پزشکی به اعضای مجاهدین می پردازد و توضیح می دهد که چگونه رسیدگی پزشکی عملا در خدمت اهداف تشکیلاتی گروه قرار داشته و متناسب با وضعیت تشکیلاتی فرد - و نه نیاز واقعی فرد به درمان - ارائه می شده است.

در این بخش خاطرات آقای سیاحی به نمونه های مشخصی از افراد پرداخته شده است و شرح احوال آنان در داخلِ پادگان بدنام اشرف بصورت مستند در معرض قضاوت مردم قرار گرفته است.

یکی از این موارد وضعیت فردی بنام آقای صمد فخری است که امیر صیاحی در مورد ایشان چنین می نویسد:

جلوگیری از درمان صمد فخریصمد فخری در عملیات فروغ جاویدان از ناحیه صورت به سختی زخمی شده بود. شدت جراحات صورت وی به گونه‌ای بود که فکش آسیب جدی دیده بود. وی برای مداوا به آلمان اعزام می‌شود. صمد تعریف می‌کرد پزشک معالج وی تأکید کرد می‌تواند فک او را به وضعیت قبلی برگرداند و او تنها باید بخشی ناچیز از هزینه‌ی عمل جراحی را پرداخت کند. صمد موضوع را به مسئول مستقیم خود منتقل می‌کند. پس از آن مهوش سپهری (نسرین) در پاسخ وی می‌گوید فردا می‌خواهی بروی عملیات و شهید بشوی چرا باید پول سازمان را خرج این کار بکنی؟ جالب این‌جاست مهوش سپهری به بیماری مبتلا بود که لازمه‌ی آن عمل جراحی بود. وی در یکی از مجهز‌ترین بیمارستان‌های عراق و زیر نظر زبده‌‌ترین پزشکان عراقی تحت درمان قرار گرفت. اینجا هرز رفتن پول سازمان معنا نداشت. در این رابطه مسئولین امداد پزشکی مجاهدین از عرض و طول رسیدگی به مهوش سپهری در بیمارستان طی نشستی برای مریم توضیح می‌دادند که فراتر از تصور بود.
آقای معصومی برخورد با صمد فخری را بگذارید کنار عمل‌های جراحی زیبایی مریم رجوی. حتماً تصدیق می‌کنید که زن ایرانی ۶۰ ساله لابد بایستی چین و چروک هم در صورتش باشد. یک بار دیگر وقتی به اورسورواز رفتید به چهره‌ی ایشان نگاه کنید.
البته می‌دانم از آن‌جایی که ایشان قرار نیست شهید شوند چه بسا نیاز به این رسیدگی‌ها باشد.



آقای صمد فخری (عضو پیشین گروه مجاهدین خلق) که اینک در آلمان زندگی می کنند، در توضیحی که خودشان در این مورد منتشر کرده اند ضمن تایید صحبت های فوق افزوده اند که تا کنون (لابد به یمن اقامت چندین ساله در پادگان بدنام اشرف) تا کنون شش عمل جراحی روی دو کلیه، پا و دندانهایشان انجام شده است. 

دکترین رجوی در برخورد با اعضای پیشین و منتقد همواره بر نفی، تهمت، توهین و حتا درگیری فیزیکی استوار بوده است. پرواضح است که برخی از اعضای پیشین مجاهدین مغلوب این فضا سازی ها شده اند و علیرغم میل باطنی و سابقه ی خویش که مورد گواهی یاران  و همرزمان سابقشان هم هست، راه سکوت و زندگی تلخ در سایه را برگزیده اند. 
در مقابل هم بسیاری دیگر معتقدند که چون در دوران اقامت و همکاری در نزد مجاهدین، خواسته و ناخواسته بخشی از سیستم فریب و سرکوب بوده اند که به رنج و مرگ اعضای پیشین خود دست یازیده، اینک باید حقیقت را بگویند و دین خود را به تاریخ ادا کنند. 

امیدواریم همه ی اعضای پیشین هراس و زندگی خفت بار در سایه را کنار نهند و آنچه را باید نسل های بعدی ایرانی بداند، با خود بگور نبرند. 


۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

حجت زمانی یک تروریست بود

صرفا جهت بازخوانی تاریخ مطلبی قدیمی و همیشه نو از آقای حقی

کریم حقی،
پس از اعلام خبر اعدام حجت زمانی؛ دستگاه فرتوت و از نفس افتاده مجاهدین سخت به تکاپو افتاده است و رهبران مجاهدین در دل از این خون تازه ای که به شریانهای جرم گرفته شان جاری شده از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند و در همین رابطه همه مجاهدین و وابستگانشان در به عرش بردن حجت به رقابتی سخت مشغولند.
مجاهدین اثبات کرده اند که جان انسانها حتی جان اعضای خودشان پشیزی ارزش ندارد. طی دو دهه گذشته دستگاه خود زن مجاهدین با تکیه بر خون اعضای خود بن بست های استراتژیک؛ سیاسی و ایدئولوژیک خودش را لاپوشانی کرده است.
در شرایطی که:
• مجاهدین در لیست گروههای تروریستی ایالات متحده امریکا ابقاء شدند.
• اتحادیه اروپا و انگلیس هیچ وقعی به تلاشهای مجاهدین مبنی بر خارج ساختن نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی نگذاشتند.
• تاکید مجدد سازمان دیده بان حقوق بشر بر صحت گزارش قبلی خود که تحت عنوان " خروج ممنوع" نقض حقوق بشر در مجاهدین را افشاء نموده بود.
• سخت شدن شرایط در عراق برای مجاهدین پس از انتخابات مجلس نمایندگان آن کشور و پیروزی قاطع احزاب شیعی و کرد که جملگی خواهان برچیده شدن بساط تروریستی مجاهدین در خاک عراق هستند.
• انتشار خبر به دست گرفتن انتظامات داخلی پادگان اشرف توسط نیروهای بلغاری که گامی دیگر در انحلال مجاهدین در عراق می باشد.
• حضور گسترده مردم ایران در راهپیمایی 22 بهمن امسال و حمایت آنان از حق مردم ایران در بهره مندی از انرژی هسته ای برای اهداف صلح آمیز؛ که نشان دهنده این بود در شرایط کنونی ایران این خواست به خواستی ملی بدل شده است. عظمت حضور گسترده مردم در تظاهرات 22 بهمن به حدی بود که حتی معاندترین مخالفان ایران در این مقوله را به بهت و حیرت فرو برده است و مجاهدین که در چند سال گذشته بعنوان کار چاق کن های صهیونیست ها در ابن باب عمل کرده اند " دست خالی و ک و ن خیس مانده اند " ( از مهدی ابریشمچی و یا عباس داروی بخواهید تا این مثل را که در تبریز فراوان مورد استفاده قرار می گیرد برایتان تفسیر کند)
• بیرونی شدن خبر بازداشت مسعود رجوی در زندان مرکوری به همراه تعدادی از پیروان خود.
• نزدیک شدن پرونده مریم رجوی به مراحل پایانی خود در فرانسه.
• و نهایتا حضور قدرتمند نیروهای معترض و جدا شده از مجاهدین در تمامی صحنه ها و اثبات این امر که تا تعیین تکلیف نهایی مسعود و مریم رجوی و سایر رهبران مجرم مجاهدین مبارزه و مقاومت آنان علیرغم تمامی توطئه های مجاهدین استمرار خواهد داشت.

آیا در چنین شرایطی خون حجت برای رهبران خونخوار مجاهدین مائده آسمانی نیست؟
رهبران که ابلهانه تصور می کنند هر چقدر کتاب لیست قربانیان شان قطور تر باشد محق ترند.
رقم سازی شیادانه 120.000 شهید که رهبران مجاهدین بیش از دو دهه است تکرار می کنند و خود نیز هیچ مدرکی جهت اثبات آن ندارند و با گذشت اینهمه سال نه یکی به این لیست ساختگی اضافه می شود و نه یکی کم از این تفکر شارلاتانی ناشی نمی شود.
زمانیکه بیش از 1400 تن از اعضاء و کادرهای مجاهدین در عملیات جنایتکارانه فروغ جاویدان به هلاکت رسیدند آیا مسعود رجوی ناراحت شد؟
زمانیکه در اواخر سال 1363 و اوایل سال 1364 به دلیل کنترل خطوط تلفن توسط رژیم جمهوری اسلامی تمامی تیم های عملیاتی مجاهدین پشت سر هم ضربه می خوردند مگپر غیر از این است که تنها مسعود رجوی بود که اصرار می کرد باز هم تیم بیشتری به داخل بفرستند.
از این قبیل مثالها فروان می توان از بعد از بهمن 57 به اینور برشمرد.
اینروزها مجاهدین و مواجب بگیر هایشان اندر باب حجت شعر و سرود و نوحه سر داده اند که :

• دوباره سیاووشی بر خاک افتاد
• صحبت از سوزاندئن یک برگ نیست
• به حجت قهرمان که چون قوی زیبا فریبا زاد و فریبا مرد
• قهرمانی بر دار
• برای قهرمان ایستادگی حجت زمانی
• برای حجت زمانی سربدار کوهوار این دیار ظلمانی
• حجت زیبا بود و زیبا مرد
• برای حجت زمانی حجت نسل ما در مقابل نسل های آینده
• و ......

اما من:
که با حکم ضد انسانی اعدام در هر کجای عالم هم و توسط هر رژیم و حکومتی که باشد مخالفم.
با هر گونه رفتار و عملکرد تروریستی و خشونت طلبانه از جانب هر کس که باشد مخالفم.
من که حتی دوست ندارم کسی با دشمن من هم با خشونت رفتار کند و حتی اعدام را برای دشمن خود نیز آرزم نمی کنم؛ اعلام می کنم که:

• حجت سیاووش نبود؛ همچون قو زبیا هم نبود؛ حجت نسل ما برای آیندگان هم نبود؛ قهرمان ایستداگی هم نبود.
• حجت بدبختی بود که در دام یک فرقه تروریستی گرفتار شد.
• نگون بختی که در اثر سحر و افسون رهبران این فرقه ترویستی کمر به قتل و ترور هموطنان خود گرفت و در اولین عملیات تروریستی خود که در خرداد ماه 1377 انجام داد؛ 4 انسان بیگناه منجمله ویلیام ویگن یک هموطن ارمنی را به قتل رساند.
• حجت آنقدر کور بود و کر که بعد از به قتل رساندن 4 نفر و بعد از چندین عملیات تروریستی که در سال 1380 انجام داد و با خمپاره شهروندان بیگناه را مورد حمله قرار داد دستگیر شد. در زندان نیز قهرمان مقاومت نبود. علیرغم اینهمه اعمال تروریستی که انجام داده بود بعد از یکی دو سال مرتب به مرخصی های یک هفته ای و بیشتر می رفت. و در یکی از همین مرخصی ها بود که با همدستی یکی دیگر فرار گریخت و خود را به ترکیه رساند. اما در ترکیه دستگیر شده و به ایران دیپورت شد.
• حجت یک تروریست بود. هر چند من با اعدام ترویست ها هم مخالفم. این قبیل افراد نیاز به زمان؛ آموزش و درمان دارند. گریختن از دام و افسون فرقه مذهبی ـ تروریستی مجاهدین احتیاج به زمان دارد.



۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

قرارگاه مجاهدین در فرانسه

منبع: صفحه ی فیسبوک من از مجاهدین خلق متنفرم

قرارگاه اروپایی سازمان مجاهدین خلق در نزدیکی شهرک حومه ای اورسورواز Auvers-sur-Oise در استان سرژی پونتواز Cergy-Pontoise در کشور فرانسه از زمان پیدایش خود با تأیید دولت فرانسه نقش مقر سرفرماندهی جنگ مسلحانه این سازمان علیه ایران را به اشکال مختلف ایفا کرده است. به دنبال شکست مرحله اول جنگ چریک شهری سازمان مجاهدین خلق در داخل کشور و فرار رهبران سازمان از ایران، از این پادگان خط اعزام تیمهای تروریستی داده شده و این تیمها از طریق تلفنهای اختصاصی از پاریس در داخل ایران هدایت و کنترل می شدند. این پادگان، محل استقرار فعلی مریم رجوی رهبر اجرایی این سازمان می باشد و به همین دلیل در برابر پادگان "اشرف در عراق" به پادگان "مریم در فرانسه" مشهور است.



زمانی که در سال 1360 مسعود رجوی به همراه ابوالحسن بنی صدر به فرانسه گریختند این محل که یک خانه ویلایی کوچک و محل زندگی دکتر صالح رجوی (برادر بزرگتر مسعود رجوی) در فرانسه بود به مقر فعالیت های سازمان مجاهدین خلق تبدیل شد. به تدریج و در طول زمان تعدادی از ویلاهای مجاور آن در کنار رودخانه اواز Oise خریداری و به این محل اضافه گردید و ساختمان های قدیمی خراب و بناهای جدید احداث شد. دیوارهای آن هم روز به روز بالاتر رفت و سیم های خاردار بر فراز آنها پدیدار گشت تا اینکه نهایتا به یک دژ و پادگان نظامی تبدیل گردید. لازم به ذکر است که با توجه به فوج ژاندارمهای فرانسوی مستقر در پیرامون این پادگان که حفاظت آنرا به عهده دارند، این دیوارهای بلند و سیم های خاردار بر فراز آنها نه برای ممانعت از ورود افراد غریبه به داخل آن، بلکه از جهت جلوگیری از فرار افراد اسیر در داخل آن به خارج تعبیه شده اند. خروج نزدیک ترین نیروهای سازمان از این پادگان صرفا با اجازه کتبی بالاترین مسئولین امکان پذیر است. همچنین خروج تک نفره از این پادگان ممنوع بوده و افراد باید به صورت جمعی خارج شوند تا کنترل بیشتری بر کار آنها در خارج از پادگان مربوطه وجود داشته باشد. در داخل این پادگان همچون پادگان اشرف مقررات ویژه فرقه ای حاکم است که هرگونه ارتباط با دنیای بیرون را ازهرنظرمحدود می نماید. با عزیمت مسعود رجوی به عراق در سال 1365 و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی و تأسیس پادگان اشرف در عراق ِ تحت حاکمیت صدام حسین، این پادگان همچنان نقش خود را به عنوان مقر ثانویه برای دادن پشتیبانی به عملیات نظامی سازمان در داخل کشور و اعمال کنترل بر نیروهای خارج از کشور حفظ نمود. پادگان مریم در حاشیه پاریس طی 27 سال گذشته بعنوان ستاد فرماندهی مجاهدین خلق عمل نموده و هم اکنون بمثابه قلعه ای محصور از منظر بیرونی و آزمایشگاهی برای ربات سازی در درون تشکیلات عمل می نماید. بنابراین این مقر طی پنج سال اقامت مسعود رجوی در فرانسه و همچنین طی 17 سال حضور وی تحت حاکمیت صدام حسین در عراق و حتی بعد از ناپدید شدن او نقش حیاتی در خط نظامی و فرقه ای مجاهدین ایفا نموده است. این مکان به نوعی نقشی که پادگان اشرف در عراق ایفا می کند را در اروپا برای سازمان به عهده دارد. بعد از سقوط دیکتاتوری صدام حسین درعراق نقش این پادگان دوچندان شد.

پادگان مریم در فرانسه در عین حالیکه تنظیم کننده مناسبات داخلی (درون تشکیلاتی) سازمان است، روابط بیرونی را نیز تنظیم می نماید و مسئولیت تمامی اتفاقاتی که از ناحیه مجاهدین (چه در پادگان اشرف در عراق و در هر نقطه دیگر جهان) به وقوع می پیوندد به عهده این مقر می باشد که خصوصیات آن به صورت محوری عبارتنداز:
1. مرکز و ستاد فرماندهی استراتژی (جنگ مسلحانه) سازمان مجاهدین خلق و بازوی نظامی آن یعنی ارتش آزادیبخش ملی است. این مرکز در طی سه فاز عملیات مسلحانه سازمان مجاهدین خلق همیشه نقش خود را به نوعی ایفاء نموده است.

2. مرکزی امن برای عناصر تئوریک و ایدئولوگ سازمان مجاهدین خلق است که مسئولیت تبیین متدلوژی فرقه ای را برای کنترل ذهن نیروهای سازمان درعراق ودرغرب بعهده دارند.

3 . ظرف سیاسی و ستاد اصلی مجاهدین و ویترین سیاسی سازمان یعنی شورای ملی مقاومت در خارج از کشور است. این شورا که ابتدا در سال 1360 با اتحاد مسعود رجوی و ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت رژیم تشکیل شد در حال حاضر تماما پوششی بوده و برای ژست ها و فیگورهای دموکراتیک و خنثی کردن وجهه تروریستی سازمان مجاهدین خلق بکار گرفته میشود که رجوی آنرا صرفا بر اساس یک ضرورت سمبلیک و تاکتیکی و نه یک اصل دموکراتیک پذیرفته است. لازم به ذکر است که نگاه سازمان مجاهدین خلق به کار سیاسی همواره در مسیر نظامی و مشروعیت بخشیدن به آن بوده است. مسعود رجوی فی النفسه به کار سیاسی اعتقادی ندارد و تا جایی به آن می پردازد که جاده صاف کن کار نظامی باشد.

4. ظرف ستاد سازماندهی اجرایی در زمینه های تبلیغی، نیرویی، مالی، ارتباطی، اطلاعاتی و جاسوسی و جنگ روانی سازمان است. پادگان مریم در حومه پاریس ستاد اصلی مجاهدین خلق برای هدایت ماشین تبلیغاتی است. کار تبلیغات هم البته نهایتا در خدمت کار نظامی و مشروع نمودن ترور می باشد. برنامه های جذب نیرو و اعزام آنان به عراق برای گرفتن آموزش های تروریستی و انجام عملیات در داخل ایران نیز از همین مقر هدایت میشوند. این ستاد همچنین موظف است انجمنهای پوششی برای اخذ کمک های مالی را سازماندهی نماید تا نیروهای فعال در کار مالی اجتماعی سازمان بتوانند در قالب پوشش های جعلی از مردم اخاذی نمایند. مواردی همچون مالی اجتماعی، مالی ویژه، تصاحب ارثیه، بنیادهای خیریه جعلی، انجمن های ساختگی پوششی، و . . . تماما در پادگان مریم برنامه ریزی و سازماندهی میشوند. تخلیه اطلاعاتی و جاسوسی بر روی ایرانیان و جداشدگان و تهدید و ارعاب آنان و براه انداختن جنگ روانی علیه اعضای ناراضی جدا شده و منتقدین و مخالفین تحت عنوان جنگ سیاسی نیز از وظایف همین مقر محسوب میشود.

5 . بعد از اشرف نماد قدرت سازمان در تبلیغات بیرونی و فعالیت های سیاسی و دیپلماتیک است.
بنابراین پادگان مریم در استان سرژی پونتواز در کشور فرانسه مشابه پادگان اشرف در استان دیاله در کشور عراق یک مقر ژئوپلیتیک (تشکیلاتی، نظامی، سیاسی، تبلیغی، نیرویی، مالی، و . . .) از بیرون و یک مقر مانیپولاسیون و کنترل نیروها (ایدئولوژیک) از درون به حساب می آید که هر دو مقر البته تأثیرات مخربی بر محیط خود علاوه بر ساکنین اصلی خود داشته اند.

در واقع دو پادگان اشرف و مریم به نوعی لازم و ملزوم یکدیگر بوده و بدون یکی دیگری پایدار نمی ماند. چنانچه هر کدام از این دو به هر دلیل برچیده شود تأثیرات تخریبی خود را بر دیگری خواهد گذاشت. بدون پادگان مریم در فرانسه، استفاده تبلیغی و نیرویی از پادگان اشرف میسر نخواهد بود و بدون پادگان اشرف در عراق، حیات و کار پادگان مریم در اورسورواز فرانسه ازموضوعیت خواهد افتاد.

توضیحات:

پادگانهای "اشرف" و "مریم" در کشورهای عراق و فرانسه، در حقیقت نامهای همسران اول و سوم مسعود رجوی، خانمها اشرفربیعی و مریم قجرعضدانلو میباشد. مسعود رجوی بجز اشرف و مریم، همسر دیگری نیز بنام خانم فیروزه بنی صدر (دختر آقای سید ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور اسبق ایران) داشت که براساس یک تاکتیک (برخلاف ازداواج های تشکیلاتی) انجام گرفته بود. این ازداواج با جدائی آقای بنی صدر از رجوی به طلاق منجر گردید.
لازم به ذکر است که خانم مریم رجوی تنها خانم عضو سازمان مجاهدین خلق است که دارای همسر بوده و اجازه دارد با نام همسرش معرفی گردد. بقیه خانمهایی که عضو فرقه رجوی می باشند در جریان انقلاب طلاق از همسران خود جداشده و حق ندارند با نام همسران خود شناخته شوند.

۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

اسناد مجاهدین، فرقه گرایی و نقض حقوق بشر

اسنادی که گروه مجاهدین از اعضا و بر علیه اعضای خود منتشر می کند گواهی واضح بر فرقه گرایی، نقض حقوق بشر و غیر دموکراتیک بودن مجاهدین ِ رجوی است.

این اسناد در خارج از چرخه ی بسته و بن بست مجاهدین، مفهوم دیگری می یابد و دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین خود ماهیت عقب مانده ی خود را به نمایش می گذارد.


این سند که در وبسایت رسمی فرقه ی رجوی منتظر شده، از نوع اسناد چاپی است که همه ی اعضا موظفند نام خود را در آن نوشته و امضا کنند. 


"سوگند می خورم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره ی خونم نسبت به آرمانهای ایدئولوژیکی، خط مشی و ضوابط تشکیلاتی مجاهدین وفادار بمانم.

آنچه از این متن می توان برداشت نمود اینهاست:
1- افراد گزینه ی جدایی ندارند. تا آخرین نفس باید زیر بیرق (رجوی) بمانند. 
2- آنها مکلفند در صورت لزوم خود را به مرگ بسپرند. 
3- آرمانهای ایدئولوژیک و... مجاهدین از جان انسانها واجب تر هستند. 
4- هر فرد با سوگند نفس و خون، جان خویش را در اختیار بازی رهبران سازمان قرار می دهد. 

فرقه بودن و مافیایی بودن گروه رجوی چیزی نیست که از دید ایرانیان پنهان باشد. نکته در اینجاست که باید به حال افراد مفلوک و بدبختی که در کمپ لیبرتی اسیر این سازمان هستند ترحم کرد. این ها توسط رجوی کاملا از عزت انسانی خود زائل شده و تبدیل شده اند به موجودااتی واخورده و افسرده که نیازمند کمک های روانپزشکی هستند. 


۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

سراشیب سقوط یک زندانی سابق در دام رجوی


سراشیب سقوط، یک زندانی اسبق در دام رجوی
صرف زندانی بودن یا حتا زندانی سیاسی بودن در رژیم جمهوری اسلامی یا در هر حکومت دیگری، اعتبار، شخصیت و انسانیت به کسی نمی بخشد. همه ی اینها اکتسابی و است و در نتیجه ی عملکرد شخص انسان حاصل می شود.
بی مقدمه باید گفت که منظور از این سطور پرداختن به سقوط تاسف برانگیز یک زندانی سیاسی اسبق در دامی است که اصلا عاقبت خوشی برایش نخواهد داشت. بهروز جاوید تهرانی نام این زندانی اسبق است که متاسفانه همه ی شواهد و اطلاعات گواهی می کند که وی بصورت آلت دست و عروسک خیمه شب بازی مجاهدین رجوی در آمده است.
این نوشتار صریحا به دنبال شاهد یابی و مثال آوردن نیست چرا که هر کس با ادبیات این روزها و تلاش های حال حاضرجاوید تهرانی آشنا باشد می داند و می فهمد که وی خویش را بصورت دربست به عمله و بسیجی های مسعود رجوی اجاره داده و بصورت یک مجاهد لباس شخصی در آمده است.
تنها برای رفع ابهام از خوانندگان محترم بجا است به نکات عامی اشاره کرد که نشانگر صحت سقوط جاوید تهرانی به دامان رجوی ها است.
صفحه ی فیسبوک وی تبدیل شده به پاتوق عقده گشایی مجاهدین رجوی و حمله به منتقدین و مخالفین دستگاه ولایت مسعود رجوی و لینک هایی در حمایت از خواست سران این گروه مبنی بر در حصر و اسارت باقی ماندن اعضای مجاهدین ( که فقط امیدواریم جاوید تهرانی ندانسته بازی خورده باشد چرا که در غیر این صورت او هم زندان بان و دوستاق بان زندانی است که رجوی برای اعضای اسیر و گروگانهای انسانی در کمپ لیبرتی ساخته است. )
علاوه بر این جاوید تهرانی فعالیت مجازی و مخفی خود را تحت نام های متفاوت و جعلی به حمایت از رجوی ها اختصاص داده است.
حکایت جاوید تهرانی حکایت غم انگیزی است که نتایج تلخی را در آینده برای خود وی در پی خواهد داشت. این سرنوشت محتوم همه ی کسانی بوده است که دست بر سینه پیش رجوی ایستادند و داشته و نداشته ی خود را تقدیم به این شیاد کردند.
امیدواریم جوانی و بی تجربگی عامل اصلی این قضیه باشد. چرا که همه می دانیم آنچه نزد مجاهدین به وفور یافت می شود، دلار های خونی صدام است که مشتریان پر و پا قرصی از قبیل سناتور کندی، جولیانی، لی همیلتون، کوادراس، صالح مطلک و... را بدور مریم رجوی جمع نموده است.
کیست که نداند مجاهدین در نقض حقوق بشر چیزی کم نگذاشته اند. براستی باید فکر کنیم جاوید تهرانی چیزی از وجود زندان، شکنجه و قتل در پادگان اشرف نمی داند؟ آنهم در شرایطی که علاوه بر وجود انبوه شاهدان بر نقض حقوق اعضای دگر اندیش در پادگان اشرف، دیدبان حقوق بشر هم در گزارش مفصلی به این موضوع پرداخته است.
جبهه ی مجاهدین رجوی یک جبهه ی بسته و عقیم است. برخلاف سایر بخش های اپوزیسیون، نازا است و بجز دور بسته و باطل هواداران سنتی و پا به سن گذاشته، عضو جدید و معتبر ندارد مگر آنجا که پای پول یا سایر منافع فردی در میان باشد. این گروه آنچنان بدنام است که تنه مالیدن به تنه ی آن بخوبی باعث بی اعتباری در نزد افکار عمومی می شود. اینجاست که می توان دید چرا جاوید تهرانی تا کنون سعی نموده سیاست نفی و چشمپوشی را بکار ببرد و ارتباط خود و خط گیری از مجاهدین رجوی را انکار نماید.
بهروز جاوید تهرانی جوان و بی تجربه است. نمی داند که بی اعتباری و مخالفت با گروه فرقه ای مجاهدین تنها نقطه نظر ایرانیان نیست و در عرصه ی سیاست بین المللی هم مجاهدین رجوی ( و اتباع، کارچاق کن ها و مواجب بگیران آن) بخوبی شناخته شده و به همان میزان بدنام هستند. از دیگر سو این نظریه بخوبی آزموده شده است که رجوی تنها به دنبال تمامیت قدرت و رسیدن به مقام عظما است و چیزی کمتر از آن را بر نمی تابد. در این مسیر او حاضر است بر پشت هر کس و ناکسی پا بگذارد و از هر آدمی نردبان قدرت بسازد.
امیدواریم که بهروز جاوید تهرانی با به به و چه چه های مشتی مجاهد واخورده که هیچ ارتباط معنا دار و واقعی با جامعه ی ایران ندارند بیش از این بازی نخورد.






۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

نامه ای از یک اعتصابی درلیبرتی... - آقای عادل اعظمی

همچنین در فیسبوک
" من از مجاهدین خلق متنفرم"

نامه ای از یک اعتصابی درلیبرتی...

دراین لحظات پایانی و ملکوتی ازهمه دوستان و آشنایان حلالی می طلبم ٬از همه کسانی که به نوعی تلاش کردند که اینطورما افتضاح به خط پایان نرسیم که رسیدیم ؛تنها خواهشی که دارم این است که برای ما دل نسوزانید چرا که خود کرده را تدبیر نیست ؛ چرا که ما تک به تک داریم چوب حماقت خودمان را می خوریم ولاغیر... آدمها دیگر برایم واقعی نیستند و مثل اینکه در رویا راه میروند و تصاویر را دیگر واضح نمیبینم همین علی اصغرکه مسئول تعمیرگاه یگان ما بود و حالا دکتر شده وقتی برای گرفتن نبضم می اید به صورت یک شبح می بینم ؛ گاهی دروازه ای به رویم باز میشود که برادر وعده داده بود وباز بسته می شود... دوستان عزیز ...راستش ما نمک گیر شدیم ؛ راه دیگری نداشتیم؛ سالها چشم درچشم مسئولین و فرماندهان سگ دو زدیم و بله خواهر چشم خواهر گفتیم ٬ نمیتوانستیم نه بگوییم... وقتی صدایمان کردند و گفتند هرکس باید گزارش بنویسد که از روی نیاز خودش وارد این اعتصاب میشود تا طلبکار نشوید من به نوعی دیسک کمرم را که چند سال پیش عمل کرده بودم را به میان اوردم که پذیرفته نشد ؛ بهانه دیگری هم نداشتم ... کچلی و تنگی نفس و درد مفاصل و سنگ کلیه هم دردی دوا نکرد ... جعفر هم از سکته های ناقصش گفت که آن هم رد شد خواهر شهناز میگفت اینهایی که شما میگویید ربطی به اعتصاب غذا ندارد و همه از تقابل و تمارض شما ناشی میشود٬ دفترهایتان را ببرید و همانجا که نشسته اید همه را بنویسید و اینطورشد که نهایتا روی این صندلیها نشانده شدیم...وبدترازاینها برایمان قرار گذاشتند که تا پیدا شدن مفقودین این اعتصاب ادامه پیدا کند ! خوب این یعنی تا مرگ قطعی! اخر این خواهران که لنگه کفش نبودند که گم شده باشند و بعد پیدا بشوند...به قول شاعر بازامدنت نیست چو رفتی رفتی٬...یکی دیگر ازشگفتیهای این اعتصاب هم این بود که نه بستنش با ما بود و نه شکستنش فقط نخوردنش با ما بود ...ولی برای من دیگر تفاوتی نمیکند ٬واقعا خسته شده ام ...میخواهم دیگربروم... مرگی بدون درد...خیلی آرام وراحت خواهم مرد...دراین سالیان لحظات فراوانی داشته ام که شب هنگام خواب آرزو کرده ام که صبح دیگر بیدار نشوم وبرای همیشه بروم توی خوابهایم وراحت شوم که هیچوقت بخت با من یار نبوده ...ولی این بارگویا قصد یاری دارد... تنها ارزویم این است که یک بار دیگر ادمها را ببینم ...همه ارزوهای دیگرم برباد رفت ولی این یکی همچنان قوی درمن باقی مانده دیدن آدمها و راه رفتنشان توی خیابانها...همین ٬اخرما هم زمانی موجوداتی اجتماعی بودیم که اینطور ازدنیا پرت افتادیم... روزهای اول که اینجا برای اعتصاب آمدیم از همه یگانها امده بودند وکمی فضا بازبود و شایعاتی بود که البته گناهش گردن آنهایی که آن را پخش کردند که خواهر نسرین یک فکس از خواهر صدیقه دریافت کرده با این مضمون که : نگران ما نباشید ما جایمان خوب است ٬به فکر ازادی دیگر گروگانها باشید....البته هنوز معلوم نیست که ا‍گر این فکس واقعی باشد منظور کدام گروگانها بوده ٬چون اضداد ما راهم گروگان میدانند ...ایا خواهرصدیقه منظورش ما بودیم که دراین صورت یعنی کار بیخ پیدا کرده و باید منتظر ویدیوهای بعدی بود یا نه منظورشان بقیه مفقودین بوده ٬ ولی اینکه گفته جایشان خوب است همین هست که هست لابد جایشان خوب است ... چون هرجای دنیا هم که باشند راحتتر هستند چه برسد به اینکه بعد از این همه سال دوری وفشار٬ یک شبه تکلیف انقلاب و بندهای آن هم بر آنها ساقط باشد...به هر حال ادم هستند...پس جایشان کیفا بهتر است!... و دلیل دیگر اینکه این شایعات و این فکس ممکن است که حقیقت داشته باشد صحنه قتل عام اشرف است این روزها آنقدران صحنه ها را برایمان پخش کرده اند که یک چیزهایی به ذهنم زده ...هرچند این خواهران شورای رهبری بودند و هستند وهرچند همه «مثل خودش» هستند و وقعا درنشستها برای کمک به ما برادرها کم نمیگذاشتند و از فرط ذوب شدگی دیگر جانوری نماند که ما را با ان تشبیه نکنند از خوک و گراز و کفتار گرفته تا کرم و شپش و لاشخور و پرندگان و خزندگان ... یادم هست درنشستی خواهر محبوبه به همین امین که کنار من برای ازادی او اعتصاب کرده و حالا غش کرده میگفت تو بوزینه فکر میکنی کی هستی... منظوراینکه خیلی تشکیلاتی و انقلاب کرده بودند با این وجود بعید هم به نظرنمیرسد که فکس واقعی باشد چرا که اگرتمام صحنه قتل عام اشرف را واقعی فرض کنیم غیرمعقول به نظرمیرسد که چند نفر مسلح بیایند و اول با هزار زحمت دستبند بزنند وبعد بکشند٬ دیگرچرا دستبند زده اند ! مگر اینکه خواسته اند همه را ببرند و دستبند زده اند وازانجا که وسیله نداشته اند و گروگانها را هم نمی توانستند روی زمین بکشند پس به ناچار باید با پای خود میرفتند ٬ پس آنهایی که مقاومت کرده اند و نرفته اند با دستبند جلو چشم بقیه کشته اند و خواهران شورای رهبری وقتی دیده اند هر کی مقاومت کند کشته میشود بیخیال مقاوت شده اند واز ترس مثل گوسفند(این گوسفند به عوض ان همه جانورعجیب وغریب که به ما تشبیه کردند) راه افتاده اند به دنبال مهاجمین و احتمالا از ان خاکریز هم خمیده رد شده اند که دیده نشوند !...پس در قدم اول مفقودین با مهاجمین همکاری و همراهی کرده اند که خدا عاقبت این همکاری را به خیر کند!...و با توجه به این هیچ فکس و ویدیو عجیب وغریبی از آنها بعید نیست... باری ... دراین لحظات آخرتنها یک معجزه مگر ما را نجات بدهد و یا یک حمله مثل حمله به اشرف ولی خداولیلی نکشند٬ ببرند٬هرتعداد که میخواهند ببرند من خودم قسم میخورم با همین حال مریض تمام مسیررا با انها بدوم و مثل آن خواهران شورای رهبری ازهمکاری کم نگذارم و اگر نیاز باشد سینه خیرهم میروم و تمام آموزشهایم را هم به کار میگیرم که درمسیر لو نرویم... فقط همت کنید !... این نامه را تلاش میکنم توی جیب یکی ازهمین بازدید کننده ها بگذارم که به دست شما برساند ...شاید دیگر همدیگر را نبینیم ...قدر زندگیتان را بدانید و از ان لذت ببرید...

۱۳۹۲ مهر ۲۲, دوشنبه

آقای مجاهدین، آقای موساد، لطفا از قبل هماهنگ کنید


چندی پیش موساد اعلام کرد که یک ایرانی ساکن بلژیک را به اتهام جاسوسی در داخل اسراییل دستگیر کرده و نامش را هم علی منصوری اعلام کردند.

امروز دستگاه تبلیغاتی رجوی اطلاعیه ای داده که هراس و سراسیمگی از آن بخوبی پیداست.

موضوع از آنجا آشکار می شود که روزنامه ی لو سوار فاش می سازد که این شخص هوادار فرقه ی رجوی بوده است. و هوادار فرقه ی رجوی هم در این روز ها که کوس رسوایی این گروه از بامها افتاده، مطمئنا کسی است که عقل و منطق را اجاره داده و حاضر است برای این گروه دست به هر حماقتی هم بزند.

از اطلاعیه ی گروه رجوی می شود دریافت که علی منصوری هوادار تشکیلات مجاهدین بوده و به این گروه پول هم پرداخت می نموده است. همچنین و الزاما برای نفی وابستگی این شخص به مجاهدین، تاکید شده است که "او يك مأمور اعزامي به بلژيك به منظور نفوذ در مجاهدين بود»


این شکل نفی کردن از سوی مجاهدین رجوی، نه تنها برای هواداران بلکه در خصوص اعضا نیز بکار می رود. مثلا در مورد خانم مرجان صید آبادی این گروه ابتدا وی را شهید اعلام کرد و پس از روشن شدن اینکه وی زنده است و در ایران بسر می برد هرگونه شناختی از او را نفی نمود.

در سناریوی حال حاضر موساد می توان اینگونه برداشت نمود که رجوی ها پس از آشکار شدن وابستگی علی منصوری به این گروه در صدد ماستمالی قضیه هستند. باقی داستانهایی هم که در اطلاعیه نگاشته شده حرف مفت و ناشی از کم آوردن است.

باید به سرکردگان و رجوی فراری یادآور شد که در زمانه ی اینترنت و آزادی جریان اطلاعات، سوتی های ناشیانه ی شما بخوبی رو و افشا می شوند. پس از این هم حتا اگر با کسانی که افسار را در دست دارند هماهنگ کنید، ماه پشت ابر نمی ماند.

۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

دردسر های یک عضو فرقه


باور کنید روز و شب خواب از چشم رییس جمهور ها، روسای سازمان ملل، فرنشین های انجمن های حقوق بشری و پارلمانتر های سراسر دنیا...به انضمام مفتی های مذهبی خاورمیانه و حومه، ژنرال های سابق، اعضای تیم ضربت پنتاگون (بازنشسته) و خیلی های دیگر افتاده. 

باور کنید تیتر یک اخبار جهان شده اعتصاب غذای محاهدین در لیبرتی. همین دیروز سی ان ام! داشت پخش زنده لیبرتی را نشان می داد و چند نفری که غش کردند.

شبکه خبری یویو نیوز هم گذارش داد که در پنجمین هفته ی این اعتصاب غذا، اعتصاب کنندگان دیگر هوش و حواس درست حسابی ندارند و اگر با انگشت دست عدد چهار را بهشان نشان بدهی و بپرسی این چند تاست، خواهند گفت 2 تا به نیت مریم و مسعود.

خبرگزاری آچار فرانسه هم در گفتگو با وزیر خارجه اعلام کرد که تعطیلی دولت ناشی از آن است که کابینه می خواهد تمام تلاشش را معطوف به وضعیت کمپ کند.


فکر می کنید شوخی می کنیم؟

فکر می کنید این اعتصاب غذا بی فایده و مسخره است؟
فکر می کنید رهبری ما خودش دارد غذا می خورد و مفلوک های گرفتار در اشرف باید اعتصاب غذا کنند؟
فکر می کنید جهان ما را به چیزی هم نگرفته؟
فکر می کنید وسط راه خسته می شویم؟
فکر می کنید آخرش برادر مسعود پیام می دهد که به درخواست مریم اعتصاب غذا را متوقف کنید؟
فکر می کنید جو گیر هستیم؟

اگر اینگونه فکر می کنید پس شما مزدورید.

برگی از آخرین یادداشت های یک مجاهد مفلوک


دستگاه تبلیغاتی مسعود رجوی نوشته است:
حال بسياری از اعتصاب کنندگان وخيم است و بستری شده اند. آنها بين 7 تا 11 کيلوگرم از وزن خود را از دست داده اند و با عوارض گوناگونی مانند کاهش ديد، کاهش شنوايی، ناراحتيهای گوارشی، سرگيجه، دردهای عضلانی و استخوانی، ريزش مو و... مواجهند. 


از آنجا که همه می دانیم در تشکیلات مافیایی مجاهدین هیچ کاری به اذن و دستور مستقیم رهبر انجام نمی شود، باید دانست که رجوی در حال زد و بند برای گرفتن امیاز و ادامه ی حیات حقیر خویش است و بر این مبنا باردیگر از جانِ مفلوک های بدبخت در کمپ لیبرتی مایه گذاشته.


البته این حربه ی رجوی هم کاملا رنگ باخته به نحوی که ایرانیان و کاربران شبکه های مجازی با این اخبار ( همچون سایر خبر های مربوط به فرقه ی رجوی) با تمسخر و استهزا برخورد می کنند. نگاهی به نظرات کاربران مستقل و غیر وابسته به رجوی ها در این مورد نشان می دهد که هیچکس اهمیتی برای تحرکات مجاهدین قائل نیست و رجوی موفق شده است جان و سلامتی اعضای مجاهدین را هم نزد ایرانیان کاملا بی ارزش بسازد.


مطمئنا اعضای سازمان رجوی که اعتماد به نفس و هویت فردی خویش را به دلیل سالیان حضور در یک فرقه ی شیطانی باخته اند، تا نابودی این رهبر فریبکار و شیاد، روی آرامش و زندگی با عزت را نخواهند دید.