نخست کمی از سندرم سیندرلا بنویسم و بعد ارتباط آن با مجاهدین را شرح خواهم داد.
سندرم سیندرلا گریبانگیر مردمی است که گمان می کنند زمانه و روزگار کمتر از سهم واقعی آنها به ایشان پرداخت نموده است.
در این سندروم خانوم یا آقای دم بخت خودش رو دارای ویژه گیهای خاص مثلا زیبایی یا نبوغ و ... می دونه ولی در موقعیتی بد ! که لیاقتش خیلی بیشتر از این حرفاس لذا همسر آینده ش رو منجی و نجات بخش خودش می بینه و دائم در این انتظاره که کسی بیاد و همسرش بشه و همه مشکلات حل بشه ! مثلا خانومی دم بخت منتظره تا شوهری پیدا بشه که خیلی پولدار باشه ، قد بلند باشه ، خوش هیکل باشه ، با ادب باشه ، مهربون و عاشق خانواده ش باشه تحصیکرده باشه و... این قضیه در مورد آقایونم هم وجود داره مثلا یه آقا منتظره که زنی گیرش بیاد که خیلی زیبا باشه ، تحصیلکرده باشه ، باهوش باشه ، خیلی پولدار باشه ، خیلی خوش اخلاق باشه، خیلی عاشقم باشه خیلی عاشقش باشم و خیلی...
دوستی که مشاور خانواده است این داستان را نقل کرده است.
لیلا 32 سال دارد اما بسیار مسن تر از سن و سال واقعی اش بنظر می رسد. یک ازدواج ناموفق داشته و یک شکست عشقی پس از ازدواج. معتقد است از زمانه خود بسیار جلوتر است اما کسی قدرش را ندانسته و آدم های کم ارزش نسیب او شده اند. آدمهایی که به ارزش و قدر واقعی او پی نبرده اند.
همین مسئله باعث شده تا افسرده باشد، به حرف کسی اعتماد نکند و نهایتا تنها و گوشه گیر شود. او نه دوستی برایش مانده و نه همدمی. تنها است و در تنهایی خودش به زمین و زمان فحش می دهد.
و اما داستان مجاهدین و ارتباطش با این قضیه:
سازمان مجاهدین خلق ( تحت تاثیر رهبر خودشیفته و بیمار گونه مسعود رجوی) همواره سعی دارد خود را بگونه ای جذاب تر و بهتر از آنچه واقعا هست نشان دهد. آنها روش های متفاوت و گاها مضحکی را آزموده اند که این تشکیلات را به نحو فزاینده ای فرسوده ساخته است و گاه در تناقض رفتاری با یکدیگر بوده است.
در تلاش برای بزرگنمایی یک شخصیت حقیر، این گروه پیشاپیش برای ایرانیان رهبر (مسعود رجوی) و رییس جمهور (مریم رجوی) تعیین نموده است.
مجاهدین هر تلاشی کرده اند تا "زمانه" قدرشان را بداند. از جاسوسی و رفتن زیر چکمه صدام بگیرید تا همدستی با افراطی ترین جریان های جنگ طلب. اما ماهیت فرسوده و غیر قابل تغییر و اصلاح این تشکیلات باعث شده است که نخواهد و نتواند اشتباهات پی در پی و مشکلات خود را ببیند.
مثلا این تشکیلات که سابقه اسف باری در نقض حقوق بشر و زندانی و شکنجه اعضای ناراضی خود دارد، نه تنها از این سابقه تلخ خود فاصله نگرفته، بلکه بگزارش کسانی که اخیرا موفق به فرار از این تشکیلات شده اند، دست به برخورد های خشونت آمیز بیشتری با اعضای خود زده است.
سندرم سیندرلا گریبانگیر مردمی است که گمان می کنند زمانه و روزگار کمتر از سهم واقعی آنها به ایشان پرداخت نموده است.
در این سندروم خانوم یا آقای دم بخت خودش رو دارای ویژه گیهای خاص مثلا زیبایی یا نبوغ و ... می دونه ولی در موقعیتی بد ! که لیاقتش خیلی بیشتر از این حرفاس لذا همسر آینده ش رو منجی و نجات بخش خودش می بینه و دائم در این انتظاره که کسی بیاد و همسرش بشه و همه مشکلات حل بشه ! مثلا خانومی دم بخت منتظره تا شوهری پیدا بشه که خیلی پولدار باشه ، قد بلند باشه ، خوش هیکل باشه ، با ادب باشه ، مهربون و عاشق خانواده ش باشه تحصیکرده باشه و... این قضیه در مورد آقایونم هم وجود داره مثلا یه آقا منتظره که زنی گیرش بیاد که خیلی زیبا باشه ، تحصیلکرده باشه ، باهوش باشه ، خیلی پولدار باشه ، خیلی خوش اخلاق باشه، خیلی عاشقم باشه خیلی عاشقش باشم و خیلی...
دوستی که مشاور خانواده است این داستان را نقل کرده است.
لیلا 32 سال دارد اما بسیار مسن تر از سن و سال واقعی اش بنظر می رسد. یک ازدواج ناموفق داشته و یک شکست عشقی پس از ازدواج. معتقد است از زمانه خود بسیار جلوتر است اما کسی قدرش را ندانسته و آدم های کم ارزش نسیب او شده اند. آدمهایی که به ارزش و قدر واقعی او پی نبرده اند.
همین مسئله باعث شده تا افسرده باشد، به حرف کسی اعتماد نکند و نهایتا تنها و گوشه گیر شود. او نه دوستی برایش مانده و نه همدمی. تنها است و در تنهایی خودش به زمین و زمان فحش می دهد.
و اما داستان مجاهدین و ارتباطش با این قضیه:
سازمان مجاهدین خلق ( تحت تاثیر رهبر خودشیفته و بیمار گونه مسعود رجوی) همواره سعی دارد خود را بگونه ای جذاب تر و بهتر از آنچه واقعا هست نشان دهد. آنها روش های متفاوت و گاها مضحکی را آزموده اند که این تشکیلات را به نحو فزاینده ای فرسوده ساخته است و گاه در تناقض رفتاری با یکدیگر بوده است.
در تلاش برای بزرگنمایی یک شخصیت حقیر، این گروه پیشاپیش برای ایرانیان رهبر (مسعود رجوی) و رییس جمهور (مریم رجوی) تعیین نموده است.
مجاهدین هر تلاشی کرده اند تا "زمانه" قدرشان را بداند. از جاسوسی و رفتن زیر چکمه صدام بگیرید تا همدستی با افراطی ترین جریان های جنگ طلب. اما ماهیت فرسوده و غیر قابل تغییر و اصلاح این تشکیلات باعث شده است که نخواهد و نتواند اشتباهات پی در پی و مشکلات خود را ببیند.
مثلا این تشکیلات که سابقه اسف باری در نقض حقوق بشر و زندانی و شکنجه اعضای ناراضی خود دارد، نه تنها از این سابقه تلخ خود فاصله نگرفته، بلکه بگزارش کسانی که اخیرا موفق به فرار از این تشکیلات شده اند، دست به برخورد های خشونت آمیز بیشتری با اعضای خود زده است.
۱ نظر:
اعضای این سازمان و رهبران آن برای یکدیگر ساخته شده اند.هر چقدر رجوی حقیر است، زیردستانش نیزتسلط این حقیر را بر خود دوست داشته اند.
ارسال یک نظر