۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبه

جانورانی که مایلند بر ما حکومت کنند. یک: کفتار اشرف

آن صاحب انقلاب ایدئولوژیک، آن دلداه ی زنِ برادر مهدی شیک، آن رهبرِ فرقه ی
سیک
آن طالبِ قربانی و شهید، آن رهبرِ جماعتی نا امید،
آن دشمنِ اسبقِ امپریالیسم،
آن مخفی شده در چاه های اشرف و لیبرتی،
ناشر روزنامه ی مجاهد بود و بر این جماعت قائد بود و برایش حب وطن زائد بود
آن دارنده ی سبیل، آن برادرِ ارشدِ هابیل و قابیل،
آن در آغوش کشنده ی صدام، آن رهبرِ دائم الدوام،
آن رونده ی حج، آن مستقیم کننده ی مجاهدین از راه کج


کفتارِ اشرف در طبس زاده شد اما مثل خیلی از علمای دوران ابتدا به مشهد و بعد به تهران هجرت کرد.

در تهران مثل بقیه ی چپول های دوران جو گیر شد و انقلابی شد اما زود به زندان افتاد. در زندان آنقدر مقاومت کرد که تا بازجو را دید، آدرسِ خانه ی حنیف نژاد و حتا زگیل فلان جای او را هم لو داد و به همین مناسبت حنیف نژاد اعدام و او شامل عفو ملوکانه شد.

بعد از انقلاب از زندان بیرون شد و عاشق اشرف. اول زن گرفت و بعد به کار های انقلابی پرداخت. می خواست رییس جمهور شود یا رییس بسیج و سپاه. اما او را بازی ندادند و عقده ای تر شد. یکهو عصبانی شد و دستور بر جنگ مسلحانه داد و تا اوضاع شلوغ و پلوغ شد، زن و فرزند و هوادار و موسی خیابانی را گذاشت و در رفت به فرانسه.

گفته شده که کفتار به لاشه و مردار علاقمند است. حالا شما اسمش را "شهید دادن" و "شهید گرفتن" بگذارید.

در سالهای پسین، جانوران شناسان گمان می کردند که او آفتاب پرست است که بغلِ هر صاحب قدرتی عکسی دارد ( خمینی، طالقانی، صدام، شاه حسین اردنی و نیابتا با جنگ طلب های آمریکایی). اما پس از کلی آزمایشات ژنتیک از چاه های اشرف مشخص شد همان کفتار صحیح است. گرچه به او کفتار هفت رنگ هم گفته اند.

در فرانسه که بود چند باری عاشق شد، گرفت و طلاق داد تا دست آخر دل به زنِ یک مجاهد دیگر بست. آنگاه انقلابی عظیم کرد. انقلابی ایدئولوژیک که دل درد و سر درد های قاطبه ی مجاهدانش را درمان کرد.
اندک مدتی بعد آرامش را در آغوش صدام یافت. به صدام قول خوزستان داد به شرطی که کمکش کند تا رهبرِ ایرانیان شود. صدام هم گفته بود " باشه حالا تا ببینیم!" به عراق رفت و سکنا گزید و پادگانِ بدنامِ اشرف را از صدام تحویل گرفت. از همانجا جماعت مفلوک مجاهد را برای کشتنِ مرزبانان ایرانی گسیل می داشت. به همین دلیل لقبِ دن کیشوتِ وطنپرست گرفت و گروهبان گارسیای مجاهدین شد. 

اما کفتارِ اشرف بدشانس هم بود و هم از اسب افتاد و هم از اصل. خودشیرینی ها بسیار کرد برای صدام که او را سید الرییس می خواند. از کشتن سرباز ایرانی بگیر تا جاسوسی، از قتل عام کرد های عراق بگیر
تا لابی گری در غرب به نفع صدام. 

لیکن آمریکا که پیشتر او و جماعتِ بیمارش را در لیست تروریستی گذاشته بود به عراق حمله کرد و تار و پود حکومت پدرخوانده ی کفتار را در هم پیچید. از آن زمان تا کنون کفتارِ اشرف در غیبت کبری است ولی اخبار گوناگونی از رویت شدن او در ماه و چاه توسط مریدان و مقلدانش به گوش رسیده.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

احسنت .مطلب جالبی بود . جوانان ایران باید این جانوران خطرناک مسعود رجویو زن سازمانیش مریم رجوی و سایر اعضائ این باند خطرناک را بشناسند که مباداازناراحتی وخشمی که از حکومت استبدادی ولایت فقیه دارند در دام این فرقه استالینیستی و جنایتکار بیفتند جوانان بدانند که این گروه به مراتب بدتر از حکومت صدام و قذافی و استالین هستند نمونه اش پادگان اشرف که چند سال افراد ان زندان بودند و حق بیرون امدن از ان را نداشتند ولی رهبران خائن خودشان در اروپا و امریکا مشغول خوش گذرانی بودند ا